شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

عشق منی

همین چند روز پیش بود که یکی برام کامنت گذاشت که تو سراب گیر کردم .خیلی وقتا پیش میاد که بعضی جمله های اینجوری هیچ تاثیری رو من نمیگذارن و بی تفاوت ازشون رد میشم اما اون روز با خوندن اون جمله یه چیزی تو قلبم فرو ریخت . یه لحظه تو بهت بودم و بعد تازه بعد از چند دقیقه تونستم فکرمو رو اون کلمه ها متمرکز کنم . به تو فکر کردم و بعد به خودم . به این که من کجای قلب تو هستم؟ کجای فکرتو؟هر چی گشتم خودمو ندیدم . ولی .... تاثیر اون جمله برای من فقط همون قدر بود که فهمیدم برای به تو رسیدن راه درازی در پیش دارم فقط این نیرو رو به من داد که بیشتر و بیشتر به طرفت بدوم و بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم .

منو تنهایی و از عشق تو گفتن

تو دلسردی و فکر روز رفتن

منو دلتنگی چشم مستت

تو بی تابی و از دیگری گفتن

منو تسلیم غرور تو شدن باز

تو دست یخ و عشوه هو ناز

منو مبهوت صدای تو شدن باز

تو از جدایی خواندن آواز

منو یک قلب غم اندود از تو

تو رنجاندن این دل از نو

منو رنجیدن پی در پی و باز

خواهش و خواستن و دست نیاز

منو تکرار نفسهای تو در هر آواز

گفتن عشق منی با نوای هر ساز

آنچه در من نهفته دریاییست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد