شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

بی تو ،از تو تنها

دلمو به تو سپردم  

       رویامو به قاصدکها  

             شعرامو از تو سرودم  

          شعری بی تو ، از تو تنها 

                              از تو تنها  

 

باز رنگ این نوشته رو سیاه میگذارم تا ببینی چقدر از نبودنت ، از نداشتنت غمگینم 

 

آنچه در من نهفته دریاییست

خیلی نزدیک

با وجود این همه فاصله بینمون  

نمیدونم این چه حسیه  

نمیدونم چرا حسی تو قلبم  

داره فریاد میزنه تو نزدیکی  

حسی که داره منو دیوونه میکنه 

حسی که میگه تو نزدیکی 

خیلی نزدیک  

حسی که میگه من دارم به تو میرسم  

به نازنین همیشه نازنینم  

فقط  از خدا میخوام تو بدونی که چقدر دوستت دارم  

بدونی وباورکنی،احساسی روکه توقلبمه  

قلبی که از آن تواِ 

آنچه در من نهفته دریاییست

حالا برو

« حالا برو » 

به فکرمن نباش برو  

نمیخوام ببینی اشکامو  

نمیخوام لرزش قلبم واسه تو  

رو بشه نشکن دیگه غرورمو  

ته مونده های روح من  

اسیره تو دستای تو  

روحمو پس بده برو  

عاشق بودن بسه دیگه  

تو میشکنی قانونشو 

نمیخوام عشق تو چشمام دیده شه

حالا که میخوای بری دوست نداری دیگه منو  

فکر قلب من نباش خو میکنه با غم تو  

خیلی سخته نباشی دورشم از دستای تو  

اما عادت میکنم فردا میشه یه روز نو 

وقت رفتن رسیده آخر خط شعرمه  

قبل رفتن اینو هم بخون و برو  

نمیگم عشق میگم که مهر تو  

میمونه تو فکر من نه تو دلم  

حالا برو

  آنچه در من نهفته دریاییست